شهید شهید رضا ابارشی

شهید رضا ابارشی سال 1364 در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود . پس از سپری نمودن دوران کودکی در کانون پر مهر خانواده ، برای فراگیری علم به دبستان رفت ، تحصیلاتش را تا مقطع سوم راهنمایی ادامه داد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل علاقه زیاد به بسیج و فعالیت گسترده ای که داشت به کردستان اعزام گردید و مدت سه ماه در آن منطقه حضور موثری را ایفا نمود و بعد راهی خطه خونین رنگ جنوب گردید و عاقبت در حالی که 16 سال بیشتر نداشت روز چهارم اسفند 1362 در عملیات خیبر در منطقه جزیره مجنون با اصابت ترکش به ناحیه شکم به جمع یاران پر کشیده اش پیوست و به شهادت رسید . 

بسم الله الرحمن الرحیم
(وصیت نامه شهید رضا ابارشی)
با عرض سلام خدمت آقایمان امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و پیروزی رزمندگان اسلام و پیروزی نور علیه ظلمت و خدایا نابودی صدامیان را هر چه زودتر نزدیک تر بگردان.
واعتصمو بحبل ا... جمیعا و لا تفرقو
همگی به ریسمان الهی جنگ بزنید و متفرق نشوید.
پدر و مادر عزیزم اگر خبر شهادت مرا به شما دادند از شما تقاضا دارم که گریه نکنید،اگر شهید شدم مرده نیستم و بازهم در میان شما هستم پدر و مادر گرامی از شما خواهش میکنم به همه فامیلها و همسایگان بگویید مرا حلال کنند ،مادر جان و پدر جان از شما خواهش میکنم نماز و دعای خودتان را قطع نکنید پیامبر عزیزمان میفرماید : هیچ چیز در نزد خدا گرامی تر از نماز و دعا نیست.پدر و مادر جان تمام یاران به سوی مرگ رفتند در حالی که نگران مرگشان نبودند . ما امانت بودیم که در دست شما بودیم و حالا وقت اون رسیده که من هم بسوی خدا بروم شهادت افتخار من است و اگر خدا خواست و من شهید شدم من را در قبرستان محلمان بعه خاک بسپارید و هر وقت بر سر خاک من آمدید گریه نکنید تا که ایشالله اسلاممون پیروز و سرافراز بمونه.

ایشان از بس که علاقه به بسیج و با مردم بودن زیاد به درس خود نمیرسیدند . ایشان سه ماه به کردستان رفته بودن که در این زمان خانواده به مشهد سفر کردند و خبر به خانواده فرستادند که ما در سربازی هستیم اگر خواستید نامه ای به من بدهید به اینجا بفرستید . که نامه ها را بدست کرج میدادند اما نامه بدست شهید نمیرسید و خود شهید میگفتند برای همه دوستان من نامه می آید اما برای من نه چرا؟
یک روز نامه ها را یکجا به دست ایشان میرساند و ایشان خوشحال میشوند که خانواده خیلی به فکر ایشان بوده اما خودشان خبر نداشتند و نحوه ی شهادت ایشان ترکش به شکم ایشان اصابت میکند و به شهادت میرسند.