خاطرات از شهید کریم حبیبی فیضی
شهید من (: غلامعلي حبيبي كاريزنوئي)
بنام خدا
کارزینبی (س)کردن
فروردین ماه سال1361 پای کریم (شهید کریم حبیبی فیضی) پیچ خورد ودرد اون مانع راه رفتنش می شد. باهم پیش یکی ازشکست بندهای محلی کُرد رفتیم.
او بعدازدیدن پای کریم به پسرش گفت برو تیشه بیار.من وکریم نگاهی به هم کردیم وگفتیم که پا وتیشه إإإ( به شوخی گفتم می خواد پاتوقطع کنه وخندیدیم).
بعد با تیشه گودال کوچکی کند وبه کریم گفت قوزک پاتو توگودال بذار وباشیشه نوشابه ای که روی اون گذاشته بود فشاری به کف پای کریم آوردوگفت برو استراحت کن وراه نرو.
درهمان روزمنطقه حالت فوق العاده وعملیاتی بخود گرفت وتحرک ادوات نظامی بیشترشد.بعدازنمازمغرب وعشاء وصرف شام فرمانده گردان (شهیدنوری)اعلام نمود تمام نیروها سریعاً آماده بشن، امشب عملیاته .
دقایقی بعد ماشین هاجهت اعزام به منطقه عملیاتی آمدند. بچه هاحال وهوای خاصی پیداکرده بودند. بقول امام(ره)گویا شب عروسی فرارسیده و... همه آماده شدیم
اما کریم ازاین ناراحت بودکه نمی تونست توعملیات شرکت کنه
به شوخی بهش می گفتیم خواست خداست که توبمونی وکارزینبی کنی و...
ازاینکه نمی تونست توعملیات شرکت کنه ولی دوستاش عازم عملیات هستند حال بدی به اون دست داده بود وناراحت ازاین بود که ازکاروان شهدا جامونده و...
ما تاساعتی بعدازنیمه شب کنارماشینها درانتظار حرکت موندیم .
تااینکه ازفرماندهی خبررسید عملیات امشب لغو شده برید استراحت کنید.
فردابعدازصبحانه رادیومارش عملیات زد وگوینده اعلام می کرد شنوندگان عزیز توجه فرما یید، شنوندگان عزیز توجه فرما یید...(عملیات فتح االمبین)...
برادرعزیزمان کریم در عملیات والفجرمقدماتی به فیض شهادت نایل و ماجاموندیم
امان ازدل زینب ...
حالا می فهمم برای چی ازجاموندن ناراحت بود.
شادی روح امام(ره)وشهداصلوات
تصاویر خاطرات